رمز تشرّف خدمت حضرت ولی عصر (عج)
اینگونه باشیم؛ (رمز تشرّف خدمت حضرت ولے عصر عج)
حاج علے مقدّسے در ده فرسخے اصفهان باغے داشت و در آن ساڪن بود.
او قبلا دوباغ داشت و با همسرش در یڪے از آن دو باغ زندگے مے ڪرد. فرزندے هم نداشتند. براے این ڪه غذاے شبهه ناک نخورند همه مایحتاج خود را خود تامین مے ڪردند و به ندرت به شهر مے رفتند.
روزے مرد فقیرے به حاج علے مراجعه مے ڪند و براے تهیه جهیزیه دخترش از او ڪمک مے خواهد.
حاج علے یڪے از دو باغش را مے فروشد و شب به در خانه آن مرد مے رود و پول باغ را یڪجا به او مے دهد.
پنج شنبه شب همان هفته متوجه مے شود ڪه ڪسے درب باغ را مے زند.
در را باز مے ڪند، سیدے با جلالت را مشاهده مے ڪند. او را به داخل باغ دعوت مے ڪند، مے بیند او پیوسته در حال گفتن ذڪر است. پس از لحظاتے به حاج علے مے فرماید: ڪارے را ڪه این هفته انجام دادے خبرش به ما رسید.
متوجه مے شود ڪه وے امام زمان (عج) است بر مے خیزد و بر دستان حضرت بوسه مے زند. حضرت او را مورد عنایت قرار داده و وعده ادامه ملاقات مے دهند و پس از اقامه نماز صبح تشریف مے برند.
مرحوم سید علے حسینے دولت آبادے میفرمود:
روزے در خانه بودم ڪه دیدم در مے زنند. پیرمردے بود با ظرفے انگور، گفت آسید علے شما هستید؟ گفتم بله، گفت: اشتباه نیامده ام، ڪسے ڪه شما را به من معرفے ڪرده است اشتباه نمے ڪند.
او را به داخل دعوت ڪردم. پرسید: شما با امام زمان عج ملاقات دارید؟ گفتم نه، او سوال خود را تڪرار ڪرد و من انڪار ڪردم.
پرسید مگر شمابراے حاج عباس ربیعے توسل ندارید؟ گفتم بله. گفت: همان شخصے ڪه شما را به من معرفے ڪرده به من فرموده ڪه شما با ایشان ملاقات دارید. گفتم: اگر ایشان خودشان فرموده باشند انڪار نمے ڪنم.
آن پیرمرد حاج علے مقدّسے بود ڪه سید علے را به باغ خود دعوت ڪرد.
مرحوم سید علے حسینے میگفت: امام زمان (عج) به من فرمود با ایشان رفیق باشم.
رفاقت میان این دو چندین سال ادامه داشت، تا این ڪه دوستان سید علے حسینے از او شنیدند ڪه حاج علے مقدّسے در باغ خود از دنیا رفته و همان جا مدفون شده است. (هنوز ڪسے محل دفن او را نمے داند).
منبع:از هجر تا وصال، حمید رضا فتحے، ص 185 - 181.